تاريخ و فرهنگ موسيقي جهان
تأليف: حسن زندباف
انتشارات سوره مهر
مركز موسيقي حوزه هنري
چاپ اول: 1388
كتاب حاضر از پانزده بخش تشكيل شده است و با بهرهگيري از كتابهاي موجود و مرجعي نوشته شده كه در سرتاسر دانشگاههاي موسيقي اروپا تدريس ميشود.
«موسيقي هرگز از سير انديشه و تفكر آدمي دور نبوده است و به همين دليل براي دستيابي به روند معقول تكامل آن، چارهاي نداريم جز آن كه از ابتدا و از ميان زندگي انسانهاي نخستين و سرزمينهاي مختلف به دنبال يافتن رخدادها و حوادثي باشيم كه در طول تاريخ، موسيقي ملل را متأثر كرده است.»
نويسنده در ادامه مطلب فوق ميافزايد: اگر قصد داشته باشيد كه شناخت كل تاريخ موسيقي را فقط با موسيقي غرب و شناخت سوناتها و سنفونيها آغاز كنيم، عملاً راه بيهودهاي رفتهايم چون اين روش كار شناخت موسيقي را غيرممكن ميسازد، تنها مطالعه در تاريخ است كه كمك ميكند تا قضاوت ما، از هر گونه اشتباه و خطا به دور بماند.
در بخش اول كتاب ميخوانيم: در طول زمان، ابزار كار و روش كار گسترش يافت و از همان ابزار كار، به عنوان وسيله موسيقايي استفاده شد. در طول هزاران سال، موسيقي از آن فرهنگ اوليه فاصله گرفت و جايگاهي براي خود كسب كرد.قوانين روزانه براي آن وضع شد و حركات بدن، كه از ريتم كار نشئت ميگرفت، به جزء لاينفك موسيقي بدل شد. اين جريان چنان اهميتي به دست آورد كه با تنوع و گوناگوني بسيار تا به امروز، در تمام فرهنگهاي جهان خودنمايي ميكند.
موسيقي در ابتدا صرفاً شامل اصوات بود، اما همراه ريتم، تركيب مناسبتري پيدا كرد. آواز چوپانان در اولويت بود. موسيقي آنان يك صداي كشيده و ساده بود كه به عنوان صوت اصلي در ملودي به كار برده ميشد. همچنين در طول ساليان دراز اصوات ديگري در كنار اصوات اوليه قرار گرفت.
نويسنده در اين بخش ضمن اشاره به اينكه، قديميترين اسناد به دست آمده كه نشان از فرهنگ متعالي دارد، متعلق به آسياي قديم است مينويسد: بررسي و جستوجوي محققان غرب، براي يافتن ريشههاي فرهنگي، به جمعآوري اسناد و الگوهاي كشورهاي باستان منجر شد و در اين راه، حتي از خبرهاي تصادفي، نامهها و اتفاقات درون دربار گذشتگان هم بهره ميبرند. اما به دليل فرار بودن موسيقي (يعني اينكه خميرمايه موسيقي صوت است و اصوات پديدهاي ناپايدار و فرارند و بدون وجود دستگاههايي براي ضبط و حراست از آنان، در فضاي لايتناهي محو ميشوند.) از اسناد اوليه مربوط به موسيقي چيز زيادي به دست نيامده است.
زماني كه اشكال موسيقي ثبت شدند، ريشهيابي آن آسانتر شد و كار محققان بيش از پيش به واقعيت نزديك شد. ابتدا اروپائيان متوجه يونان شدند، چون در يونان فلسفه رشد وسيعي داشت و موسيقي جزئي از فلسفه يونان به شمار ميآمد و به همين علت شكل منسجمتري به خود گرفته بود. حدود هزار سال بعد، چينيها و سپس هندوستان و پس از آن مردم آسياي نزديك (خاورميانه) متوجه موسيقي شدند و تازه صدها سال بعد موسيقي به اروپا رسيد.
در ادامه آمده است: حدود هزار سال است كه اروپائيان با موسيقي زندگي ميكنند و از همان ابتدا سعي در ثبت آن داشتند كه با اختراع نت به اين موفقيت دست يافتند. در اروپاي قرون وسطي قادر به تفكيك ملوديها از يكديگر نبودند و با همان موسيقي وارداتي از شرق، موسيقي خود را شكل ميدادند و آنچه را نميدانستند با حدس و گمان پيش ميبردند.
تحقيقات نشان ميدهد كه مردم آسيا، موسيقي تك صدايي و تزيين شدهاي به كار ميبردند، ملوديهاي اوليه بر روي هم تأثير ميگذاشتند و نوازندگان هم به طور تركيبي آن را اجرا ميكردند.
نويسنده در ادامه اين بخش به هنر موسيقي در مصر اشاره كرده و در اين باره آورده است: با كشف آثار تاريخي مربوط به موسيقي در مصر، توجه بسياري از محققان به اين سرزمين جلب شد. آلات موسيقي پيدا شده در مصرف مربوط به پيش از عصرهاي مشخص تاريخ است، اين آلات، از جهت ديگر و براي اثبات تاريخ هم مهم به نظر ميرسد. بسياري از اين آلات از دل گورستانها به دست آمده و بخشي از كتيبههاي سنگي آن، حتي از نقش سنگي بينالنهرين هم برجستهتر است.
از دوران حكومتهاي پادشاهي گذشته، آلاتي مانند برهم زدنيهاي مختلف، راسلها و فلوتهاي بلند به دست آمده است. كشف اين سازهاي ابتدايي، از جمله ترمپتهاي ابتدايي كه در مراسم مرگ و سوگواري نواخته ميشد و در حكاكيها به آن اشاره شده، راهي براي شناخت بيشتر محققان در زمينه تاريخ موسيقي گشود.
در قسمتي از بخش اول اين مجموعه به طور كلي به موسيقي قديم قوم يهود اشاره شده است: در اين باره آمده است: موسيقي در اين قوم، براي نيايش اهميت زيادي داشته است كه پس از مهاجرت بزرگ اين قوم يعني 586 قبل از ميلاد، با عود، همراهي ميشد.
در ادامه به موسيقي هندوستان پرداخته ميشود، در اين راستا ميخوانيم: قديميترين اطلاعات بدست آمده از فرهنگ موسيقي هند در ارتباط با نماز عشاي رباني است كه به دو هزار سال پيش از ميلاد باز ميگردد. اولين شكل موسيقي هند، با عنوان «بهار اتاناتياز استرا» در زمان بسيار زيادي پيش از تاريخ مطرح شد و در فاصله زماني ميان دو سده قبل و سه سده پس از ميلاد مسيح به آن اشاره رفته است.
اين مجموعه سپس به موسيقي آفريقا ميپردازد و ضمن اشاره به موسيقي قديمي آن كه به چنگ و لاير و سازهاي ديگر كه ادامه سازهاي آسيايي است اختصاص دارد به موسيقي امروزي آن ميپردازد كه مشخصترين نمونه آن موسيقي جاز است. مهمترين مشخصه اين موسيقي، جايگاه ريتم در آن است. ريتم در نفس خود سازنده تحرك بدني (رقص) است و تحرك آنان صرفاً بيانگر حالات روحي و رواني دروني است و بدون منظور خاصي انجام ميگيرد كه در اين قسمت از كتاب به طور مفصل به جزئيات آن پرداخته ميشود.
در فصلي از كتاب حاضر به نام چگونگي اصوات در چين ميخوانيم: اصوات در قلب چينيها جاي دارد و موسيقي آنها در رابطه با جامعه عرضه ميشود. اصوات موسيقي اوليه آنها از اصوات حيوانات نشئت گرفت كه در حقيقت تن موزيكال نيست. آنها تنهاي زيادي را در نظر داشتند كه هيچ كدام موزيكال نبود اما آنها را با هم تركيب ميكنند و با سازهايي مثل عود به اداي آن ميپردازند. ابتدا بايد عود را مورد توجه قرار داد تا اصوات درك شوند، بعد بايد اصوات را بررسي كرد تا موسيقي فهميده شود و سپس بايد موسيقي را تحليل كرد تا به اصل مطالب رسيد.
در سرآغاز بخش دوم اين مجموعه با عنوان خاور نزديك آمده است: محققان از اسناد پيش از اسلام چيزي به دست نياوردندكه دريابند چه عناصر و يا عواملي در شكلدهي موسيقي براي موزيسينها مورد استفاده بوده وچه زمينه فرهنگي داشته كه آنها مورد استفاده قرار دادند. حدس زده ميشود كه نقطه شروع از نمادهاي موسيقي محلي بود كه آنها را از ريتم پاي اسب و زنگ شتر در حال حركت مايه گرفته بودند، چنانچه موسيقي سنتي يهود و مصر هم به همين ترتيب فرم گرفت. آنچه به عنوان منشأ و يا سرچشمه به دست آمده و مورد توجه قرار گرفت و در تمام قبايل رشد كرد، با گسترش دائمي به خصوص با حمايت خليفه وقت، جان تازه در كالبد آن دميده شد.
اين بحث در ادامه به موسيقي مذهبي ميپردازد و آن را تا حدودي با خواندن قرآن با آواز خوش مربوط ميداند.
غير از آواز مخصوص قرآني، در اين بخش به اذان هم اشاره شده كه بنا به قول نويسنده، مؤذن چند بار در روز از بالاي يك مناره با صوت، مردم را به عبادت دعوت ميكند.
در قسمتي از بخش دوم به موسيقي ايران پرداخته ميشود كه براي روشن شدن وضعيت تاريخي موسيقي ايران، به تاريخ بعد از صفويه اشاره ميكند و در ادامه به سنت و فرهنگ موسيقي سنتي پرداخته ميشود.
از دوره صفويه به بعد و رواج شريعتگرايي، تحريم موسيقي و مساوي دانستن ساز و آواز با لهو و لعب به موضوعي جدي بدل شد و طبيعتاً محدوديتهاي را براي موسيقي و اهل آن به وجود آورد. و اين تحريم تا دوره قاجار ادامه يافت و در اين دوره اهالي موسيقي، با مشكلات زيادي رو به رو بودند. البته در اين دوران، دربار قاجار مشوق موسيقي بود و نوازندگان و آوازخوانان با حضور در دربار پيوسته به اجراي برنامه ميپرداختند.
اما در صحنه اجتماعي و خصوصاً نزد عوام كه به شدت تحت تأثير علماي ديني قرار داشتند، موسيقي چندان پايهاي نداشت.
نويسنده كتاب حاضر درباره سنت و موسيقي سنتي ايران مينويسد: «موسيقي سرزمين ما داراي دو شكل بسيار متفاوتي است: آوازخواني و تصنيفخواني موسيقي اصلي آوازخواني بوده است. آوازخواني بدون زمانبندي اصوات توليد صوت ميكرد و هماكنون نيز چنين شيوه اي را پي ميگيرد. به قول نويسنده آن طور كه در كتب قديمي و يا رسالات به آن اشاره شده است، حفظ و نگهداري اين آوازها به طور سنتي انجام ميشد و به عبارتي آن را سينه به سينه منتقل ميكردند.
همچنين در اين بخش به شكل گرفتن موسيقي نوين پرداخته ميشود كه متعلق به بعد از دوران مشروطيت است، در بخش ديگري از كتاب حاضر نويسنده از قول هرودوت مينويسد: ايرانيان موسيقي خاصي براي تشريفات مذهبي داشتند كه سرودهايي از كتاب اوستا بود. كورش هنگام حمله به آشور، از ساز و موسيقي استفاده ميكرد. بخشي از كتاب «يسنا» موسوم به «گاتها» در اواسط كتاب «يسنا» قرار دارد و در آن هفده سروده مذهبي آورده شده است. او در ادامه مينويسد: موسيقي ايران و هندوستان مشترك بودند و بهرام گور چهارصد نوازنده و خواننده را از هند به ايران آورد.
در حكومت خسروپرويز، «باربد» از موسيقيدانان دربار بود كه سيصد و شصت لحن را براي روزهاي سال آهنگسازي كرد و در شاهنامه فردوسي و در خسرو و شيرين نظامي به آن اشاره شده است.
نگارنده در ادامه نيز به تعداد ديگري از شاعران و موسيقيدانان اشاره ميكند نظير رودكي كه شاعر و موسيقيدان سامانيان بود و يا فرخي كه شاعر دربار غزنويان بودكه نوازندگي نيز ميكرد.
اساس موسيقي غرب موضوعي است كه در بخش سوم به آن پرداخته ميشود و در اين رابطه فرهنگ موسيقي يونان و روم بررسي ميشود.
در اين باره ميخوانيم: اساس موسيقي يونان- روم، از فرهنگ پيشرفته آسيا تأثير گرفته است و در يونان قديم با دقت و توجه و تحليل به رشد و خلاقيت و در نهايت به تئوري رسيده كه اساس كار قرار ميگيرد. يونانيها اولين مردمي بودند كه اساس تئوري موسيقي را پايه گذاشتند كه در اروپا به عنوان علم موسيقي مورد توجه قرار گرفت و اروپائيان با شناختن ماهيت اصوات و با مدد از قوانين اعداد، ملوديهاي خود را نظم دادند و با ابداع سيستم هارموني، هنر موسيقي دوهزار ساله خود را شكل دادند. به اين ترتيب غرب يك نظم درست و دقيق نتنويسي را به كاربرد كه با استفاده از آن نسلهاي آينده تمام يادداشتهاي داراي علامت سؤال را تصحيح كرده و جواب درست آن را به دست آوردند.
آنچه در يونان به شكل تئوري فرم گرفت و عرضه شد، به واسطه تمدنهاي روم، بيزانس و جهان اسلام، به صورت يك سنت مثبت اروپايي درآمد و در منطقه انواع لغات تخصصي با تغيير فرم متداول گشت كه تا به امروز ادامه دارد: تن، ريتموز، ملوس، هارمونيا، كروماتيك، ان هارمونيك، كر، اركسترا... و به خصوص خود لغت موزيك.
نگارنده درباره تئوري موسيقي يونان مينويسد: موسيقي يونان بر اساس ملودي (خط افقي) شكل گرفته كه عناصر چند صداي مختلف را در درون خود دارد مثل يك صداي ثابت كه دنبال خط ملودي به صدا درميآيد و داراي دو صداي موسيقي ميشود و براي تزيين صداي اصلي بكار ميرود.
اما اساس آن يك صدايي است. ريتم و ملودي با ظرافتي خاص شكل ميگيرد به اين شكل كه با اختلاف كوچكي از زير و بمي اصوات قرار ميگيرد. در اصل جريان تئوري با محاسبات فواصل است كه در شكلگيري گامها توسط فيثاغورث انجام، و در مدرسه آريستو، به كار گرفته شد.
بخش چهارم به موسيقي كليسا اختصاص دارد كه در اين باره مطلب مورد توجه اين است كه پرچمدار موسيقي كليسايي در حقيقت، گرگوريان و آوازهاي اوست.
همچنين در اين بخش از كتاب به اين مطلب اشاره شده است كه ارگ تنها سازي بوده كه مورد تأييد كليسا بوده و ريشه در بيزانس داشته است و اين كه بعد از شكلگيري موسيقي لغاتي در آن به كار ميرفته است كه معاني اين لغات در اين قسمت به تفصيل بررسي شده است.
نظير «ترپوس» كه به اين معني است كه ملودي يك بار در مفهوم گامهاي كليسايي مثل تنوس- مدوس ظاهر ميشود، بار ديگر سروي ديگر در ارتباط با همان متن، به تروپوس اضافه و يا وصل ميشود كه شامل آداب نماز است. و همينطور «تنوس» به معني تن كامل و به معني فاصله دوم بزرگ مثل (d0-re) است.
اما لغت ديگري كه در اين ارتباط به كار رفته است، «تنوس برگرينوس» به معني تن غريبه است و اين لغت براي تغيير در هشت گام كليسا به كار برده شد. در حقيقت به معني گام است و شامل گامهاي يوناني و گامهاي كليسايي است.
نويسنده در ادامه به كاربرد موسيقي در اوج قرون وسطي تا شروع رنسانس ميپردازد و همچنين سازهاي اشراف قرون وسطي (زمان شواليهها) را مورد تدقيق و بررسي قرار ميدهد. در اين باره مينويسد: از سازهاي اين دوره ساز سيمي كردوفون، به عنوان يك ساز الگو و پيشرو شناخته شد. از سازهاي ديگر ميتوان از «رت» فيدل نام برد.
در اواخر اين بخش از كتاب واژگاني مورد بررسي قرار گرفتهاند. واژگاني مانند واژه «ترابادور» كه لقب خوانندگان سلحشور يا نوآور فرانسه بود. ترابادورها، شاعر، نغمهساز و خواننده بودند و آواز خود را همراه با ساز ويول، رتا و چنگ همراهي ميكردند.
نويسنده همچنين درباره «آرس نوا» مينويسد كه: «در آرس نوا، شرايط نتها پيچيدهتر ميشود، طوري كه ارزش بخشها در نظر ميآيد. حدود سال 145، كششهاي سياه و سفيد نتنويسي شد، اما مسئله مهم شروع ميزان و ارزش نت در ارتباط هم بود كه هنوز چندان روشن نبود. خطوط تقسيمبندي منظم نتها با نام ميزان (بدون مفهوم ريتم) در قرن 15 مطرح شد و در اواسط قرن 17 به عنوان تقسيمبندي نت در ميزان متداول گشت.
وارياسيون صداي «تنورناله آ» نام گرفت و از اين وارياسيون در ميزانهاي فشرده براي رنگآميزي استفاده شد و تكرار آن را، تكرار مساوي ناميدند. زماني كه دو صداي بالايي در موتت آرام آرام شد، موتت سهگانه به تحرك رسيد و با اين تغيير بر آن نام «ايزو ريتم» نهادند و به ايزو ريتميك موتت معروف شد يكي از مهمترين آهنگ سازان «آرس نوا»، «گيوم دماشو» بود.
بخش پنجم به شكلگيري موسيقي جديد در ايتاليا (رنسان) اختصاص دارد. در مقدمه اين بحث به اين مطلب اشاره شده است كه آرس نوا، در فرانسه زمينهساز يك حركت جديد در موسيقي شد كه به روح موسيقي اروپاي مركزي قرن سيزدهم ميلادي رونقي بخشيد. آرسنوا جاي خود را داشت اما شروع موسقي جديد در رنسانس نبايد فراموش شود. با تجديد حيات هنرها و تجديدنظر به همه اشكال مختلف فرهنگي كه در دوران رنسانس به شكل عملي ظاهر شده بود، رنسانس شكل گرفت. اين تجديد حيات، در موسيقي تجربه شده گذشته اتفاق افتاد كه در قرون وسطي به كمك تئوريهاي يوناني پا گرفت و بسياري از عناصر سيستم آنها به غرب منتقل شد و با فراز و نشيب در قرون وسطي به رنسانس تبديل شد. حدود سال 1600 آهنگسازان خواستند كه درام يوناني را به شكل جديدي عرضه كنند كه از درون آن اپراي باروك به تكامل رسيد. در ادامه اين بحث ميخوانيم: «بعد از جنگ جهاني اول بيشتر بر روي موسيقي باروك تعمق كردند و به اين نتيجه رسيدند كه موسيقي باروك پرمفهومترين اتفاق بعد از رنسانس بود.»
موسيقي در اواخر رنسانس- شروع باروك موضوعي است كه در آخر اين بخش به آن پرداخته ميشود. در اين باره آمده، مفهوم هنرف تاريخ ادبيات و گذشته موسيقي، در قرن بيستم توجه مورخان را جلب كرد و براي منسجم كردن فرهنگ اروپا تاريخ مدوني شكل گرفت. گوتيك (از قرن دهم تا رنسانس) باروك- كلاسيك و رمانتيك، تأثيرپذيري جريانهاي فرهنگي را از يكديگر سبب شد و در نتيجه فرهنگ و هنر و فلسفه و سياست را در يك قالب بررسي كردند. تا بتوانند نتيجه مطلوبي از گذر تاريخي بدست آوردند. در حقيقت وضعيت روحي و رواني هر دوره از تاريخ ضرورتاً در ظاهر انساني تأثير ميگذارد و آن تأثير، در قالب يك فرم خاص بيان ميگردد و در شكل فرهنگ آن دوره مطرح ميشود.
موضوع بخش ششم اين كتاب، اپرا است كه ضمن اشاره به معني آن، چگونگي آن مورد بررسي قرار گرفته است.
oper آلماني opera ايتاليايي به معني كار عمل- ملودرام، سبك موسيقي مادريگال اجباراً به آواز و در درام موزيكال و همچنين كانتاتهاي تكخوان رسيد. اين رشد و تكامل تاريخي در حقيقت يك انقلاب بود كه در درون رنسانس ريشه داشت. به عبارت ديگر كار و عمل آهنگسازان با نظريههاي شخصي بود و از ايدههاي قرون وسطي مايه ميگرفت. در مركز اين عمل تجديد حيات تراژدي دوران باستان قرار داشت. در واقع احياي درام موسيقي بود و مهمترين پيش آمد در تاريخ موسيقي اروپا، يعني شكل گرفتن چند صدايي در موسيقي را باعث شد(يعني تركيب اصوات در هارموني). اين جريان نه فقط در قرن 17 شامل اپرا بوده بلكه تا به امروز ارزش والايي در اجتماع به دست آورده و گهواره مهمترين فرم موسيقي مثل سنفوني، اوورتور، آريا، رچيتاتيف و غيره نيز شده است.
پيدايش نت موضوع بخش هفتم اين كتاب است در اين باره ميخوانيم: در ابتدا شكلي و يا نوشتهاي تحت عنوان نت به كار بردند كه در حقيقت نام آنها از عالم هستي گرفته ميشد ستارهها- سيارات و غيره، بعد از اينكه حروف الفبا در چين، بابل و سرزمين يهود شكل گرفت، بعضي از حروف را به عنوان نت به كار بردند. اما نت در يونان به اشكال ارزشمندتري تكامل يافت. آنها شكلي را تحت عنوان نت در دو حالت به كار بردند، نتهاي قديمي باري سازها و اشكال جديد براي آواز، اصوات را با الفبا مشخص ميكردند. براي نتهاي سفيد حروف الفبا در حال عمودي و بقيه تغييرات در حالت افقي بود.
در ادامه اين بخش به «نيومن» اشاره شده است كه زبان به كار گرفته شده در آواز كه حدس زده ميشود از آسياي مركزي و خاور نزديك باشد، نتنويسي خاصي را شكل داد. علائم ديگر از آكسنت زبان فرانسه و تكيه بر نقطه خاص حروف به طور عام در نظر گرفته شد. براي مثال در لغات علائمي به كار برده شد كه از بالا و پايين آمدن صدا مايه گرفته است و بعدها زمانهاي بلند و كوتاه آن مشخص شد.
در بخش هشتم كتاب حاضر، شكل گرفتن رقص تحت عنوان سوئيت مورد بررسي قرار ميگيرد. نويسنده در اين رابطه مينويسد: در قرن 16 اجراي رقصهاي عمومي در فرانسه و ايتاليا به شكوفايي با ارزشي رسيد اما در آلمان زمان زيادي با رقص ملي سرگرم بودند. در اين زمان كارهايي از «تابولاتور» ارگ و عود با اشكال مختلف موجود است كه از رقصهاي جفتي با تغيير ميزانهاي ساده به تركيبي با سرعت خبر ميدهد، بسياري از اين رقصها، محل و تكيهگاه فرهنگي قابل توجه داشت.
در ادامه به معني سوئيت پرداخته شده است كه يك حالت از فرم موسيقي در قسمتهاي مختلف به رقصهاي مورد استفاده گذشته اطلاق ميشود. براي مثال: پاوانه و يا گاليارد كه گرم و پرجنبش بود، در نيمه اول قرن 16 اين فرم توسط اساتيد عود در ايتاليا ساخته شد. بعضي از رقصها زنجيرگونه به هم وصل شده و گاهي توكاتا و يا قطعه ديگري به آن اضافه ميشد. از سال 1600 به بعد آهنگسازان آلمان براي چهار الي ششساز بادي به علاوه سازهاي زهي غالباً در پاوانه، گاليارد، كورانت سوئيت را ساختند كه همه در يك گام با تم مساوي در نظر گرفته شد و «فروبرگر» سوئيت را با اين جملات به پيانو انتقال داد: آلماند- كورانت- ساراباند و ژيك.
بخش نهم به عصر باروك اختصاص دارد و مينويسد كه اين عصر نه مرزبندي شده و نه شكل متحدي دارد. در مورد موسيقي و شايد هنرهاي ديگر، شروع و جريان فرهنگي خود، كوشش داشتهاند كه با علائمي اين مشخصه را شكل دهند. بنابراين باروك را به عنوان يك حركت عمومي و برش بر زمان براي هنرها در نظر گرفتند. مفهوم اين لغت عجيب و غريب، غيرعادي، مبالغه و اغراق است. امروزه باروك را به عنوان يك استيل در قرون گذشته نام ميبرند و شروع آن حدود 1600 است.
نويسنده در ادامه ميآورد كه اين موسيقي با ريشه گرفتن از دوران گذشته كه زمينه منسجمتري در رنسانس به دست آورد، بارها تغيير كرد و شكل جديد و جديتري به خود گرفت. به عبارت ديگر موسيقي يك صدايي با تغييرات، تجلي در اپرا كرد كه تفكر مثبت درست عصر رنسانس در اين امر دخالت داشت (نظر به اينكه در رنسانس خواستند درام يونان را مجدداً احيا كنند) كه در اين عصر فوري تبديل به حركت زمان شد با عنوان باروك.
بخش دهم اين مجموعه به فشردهاي از تكامل اين دوره اختصاص دارد موضوع اين بخش «كنتراپونكت» آلماني، كنترپونكتوس لاتين، كنتراپانكتو ايتاليايي و كنترا پوينت فرانسه، است كه به زبان گفتاري، به معني نتي در مقابل نت ديگر معني ميدهد و اين شكل كار فقط مربوط به موسيقي اروپايي است.
در اين باره ميخوانيم، شروع تاريخچه آن با كانتوس- فيرموس است كه در دو، سه، چهار صدا به كار برده شده است. در اين شكل تم نبايد در همان ارزش زماني كنترپوان اول برگردد، بلكه براي مثال نت سيد بتواند با نت سياه و يا چنگ همراه شود. حال اگر نتهاي همراه حالتهاي مختلفي را دربر بگير، contra punctvshoridus نام ميگيرد. اضافه شدن خطوط صوتي شامل دو حالت ميشود:
يكي خطوط در درون خود يك تناسب با مفهوم را ميسازد و ديگري نيز، اين است كه خط ديگر صوتي بايد با هارموني مناسبي هماهنگ شود. كنترپوان در موسيقي به عنوان خط افقي، بايد هميشه در ارتباط با خط عمودي مورد توجه قرار گيرد، در ادامه نويسنده ضمن اين پرسش كه اهميت كدام بيشتر است، ملودي يا هارموني، اين مطلب را خاطرنشان ميكند كه اين مسئله بستگي به خط ملودي و يا هارموني كنترپوان دارد.
عصر كلاسيك موضوعي است كه در بخش يازدهم اين مجموعه به آن پرداخته ميشود. در قسمتي از اين بخش از كتاب آمده است: آنچه ميتوان در مورد موسيقي كلاسيك گفت، اين است كه گذر به راه تكاملي و ميسر ساختن اعتبار هارموني در موسيقي از عناصر موسيقي كلاسيك است.
بنا به قول نويسنده، ميتوان گفت كه هنر يونان به درجه والايي رسيده بود. بنابراين نميتوان موسيقي كلاسيك را در عصر كلاسيك، بسيار والا دانست.
نوينسده در ادامه به آهنگسازان اين عصر اشاره ميكند، براي مثال: «مس پالترينا» را ميتوان مانند اپراهاي «موتسارت» در نظر آورد، اگر چه هر دو اثر پيشرفته مايه سرزمين غريبه را داشت. سه استاد مطرح تاريخ اين دوره با پشتوانه عصر كلاسيك، آثار خود را عرضه كردند: «هايدن»، «موتسارت»، «بتهوون» محور موسيقي عصر كلاسيك، اين سه آهنگساز شدند.
در واقع عصر كلاسيك را نميشود در يك محدوده مرزي در نظر گرفت، چون تعدادي آهنگ ساز با آثار جديد، كارهايي ارائه دادند كه بيان موزيكال آنها ارزشهايي براي ارتقاي شنوايي دانست. اما اين سه آهنگساز، نماينده كلاسيك زمان شدند. آنها سازنده ستوني براي ساختمان موسيقي شدند كه بدون اين ستون ساختمان آينده در هم ميريزد. چنانچه آهنگسازان رومانتيك در اصل به عنوان آهنگسازان كلاسيك در رومانتيك اعتبار خود را به دست آوردند.
عنوان «اركستر» موضوعي را براي بخش دوازدهم رقم ميزند. بر اين اساس ميخوانيم: در غرب كلمه اركستر عموماً به اركستر سينفوني اطلاق ميشود اين اركستر از هشتاد الي نود و گاهي صد نوازنده مختلف شكل ميگيرد و به طور معمول شامل چهار گروه است كه اين چهار گروه در ارتباط با هم گوياي يك هدف اجرايي هستند و با زبان موسيقايي واحدي بيان ميشوند. در اركستر سينفوني كوشش ميشود كه از تمام امكانات صوتي بهره گرفته شود. اين جريان تا قرن بيست شكل خود را حفظ كرده است.
نگارنده اين كتاب در ادامه نيز به توضيحي مختصر درباره گذشته شكلگيري اركستر ميپردازد، وي مينويسد: «ريشه اين لغت در زبان يوناني است. در ابتدا اين كلمه به جايگاهي براي قرارگيري چند نوازنده اطلاق ميشد و اين لغت ريشه يوناني داشت و يك اصطلاح براي موسيقي بود كه جايگاهي براي چند نوازنده را در نظر ميگرفتند و اعتبار خود را تحت كاپله به دست آورد.
به اين ترتيب در دوران كلاسيك اركستر را به اين شكل نظم دادند: دو فلوت، ابوا، كلارينت، فاگوت، دو تا چهار هورن، دو ترمپت و سازهاي كوبهاي، ساز پوزان يا ترمبون كه در اپرا به كار گرفته شد و بعدها در اركستر سينفوني هم از 3 پوزان استفاده كردند. اين شكل اركستر، در دوران كلاسيك نظم يافت و تا اين زمان بهترين شكلگيري از اركستر بود و آهنگسازان بعدي هم با اين شكلگيري از اركستر، آهنگسازي ميكردند.
نويسنده در ادامه به توضيح چند لغت ميپردازد، نظير كاپله كه درباره آن آمده است اين لغت ريشه در كلمه آكاپلا دارد. كاپله نام يك گروه آوازخوان كليسايي بود و در بعضي موارد به موسيقي خارج از كليسا هم گفت ميشد.
بخش سيزدهم اين كتاب اختصاص دارد به «فيلارمونيك» به معني علاقهمندان سيستم هماهنگي، هارموني است. در اين باره ميخوانيم: اين كلمه از قرن 19 مورد استفاده قرار گرفت و با ابعاد بسيار زياد گسترش يافت در سال 1802 يك سالن فيلارمونيك در مسكو تأسيس شد ور در سال 1812 در لندن، 1822 در ليسبون و حتي شهرهاي ديگر، فيلارمونيك بر اين اساس شكل گرفت موسيقي دستوري دربار به جامعه راه پيدا كرد و شكل عمومي به خود گرفت. در سال 1842 گروهي از نوازندگان اركستر از درباره جدا شدند و در وين، فيلامونيك وين را تأسيس كردند و پي در پي براي عمومي كنسرت اجرا كردند، در همين سال هم اركستر فيلارمونيك نيويورك ترتيب يك كنسرت را داد. در سال 1882 كنسرتهايي در برلين، سپس در لندن- هامبورگ- مونيخ و غيره انجام شد. كه امروزه سالن فيلارموني و اركستر برلين شهرت جهاني يافته است.
اركستر سينفوني موضوع بخش چهاردهم است. در اين بخش ضمن معرفي سازهاي زهي- بادي چوبي- بادي برنجي و سازهاي كوبهاي طبل بزرگ، به چهار صداي انساني تحت عناوين: سوپرانو- آلتو- تنور- و باس ميپردازد.
همچنين در اين بخش از كتاب به تكامل ويولن در اروپا- آرشه و نظافت آن و در ادامه به تكامل تكنيك ويولن از گذشته تا به امروز، پرداخته ميشود.
« از زمان پيدايش ويولن، تعليم آن را ميتوان به چهار دوره تقسيم كرد، مقدمات تعليم ويولن، تدريس سازهاي مختلف تا اواسط قرن هفدهم از گاناسي. گاناسي، ويولن و همآهنگي قسمتهاي آن را تشريح كرد. نواختن ويولن در اين زمان به شكوفايي رسيد و انگشتگذاري روي بندهاي دسته توضيح داده شد و نگارش ويبراتو (ويبراسيون) به وجود آمد. هنر آرشه كشيدن (نقطه برخورد، حركت چپو راست آرشه) و سيستمهاي مختلف متداول شد.
بخش آخر كتاب حاضر به موسيقي در اواخر قرن 20 اوايل قرن 21 اختصاص دارد. در لابلاي اين بخش از كتاب ميخوانيم: سياهان آمريكايي فرياد ميزنند تا اتفاق تبعيض نژادي و بردهداري آمريكايي به دست فراموشي سپرده نشود. آنها با كلام موسيقي و تأثير شگرفت آن به خوبي آشنا هستند، موسيقي جاز همهگير شد، پاپ- راك جهاني شد و حال، هيپ- هوپ، زبان جديد اين سياهان است. در ادامه آمده است سرانجام هيپ- هوپ به نقطه عطفي براي جوانان ستمديده ابتداي قرن 21 بدل شد. ذهنيت اوليه هيپ- هوپ ريشه در زمانهاي بسيار گذشته دارد. حتي به دوره پارينه سنگي و زمان برنز باز ميگردد به عبارت ديگر با زور در مقابل زورگويي اجتماعي ايستاگي كردن است. به نقل از نويسنده: پديده هيپ- هوپ، به عنوان حركتي در مقابل زور و ستم در جهان است و اين حركت خارج از ذهنيت سفيدپوستان بود و سياهپوستان با اين انديشه، محتواي موسيقي جديدي را شكل دادند.
تاريخ بردهداري آمريكا، سرگذشت تلخ انسانهايي است كه به طور اجمال اين بخش از كتاب را خواندني و جذاب كرده است و در مجموعه اين كتاب با نظري گذرا به تاريخ اجتماعي و سياسي در كنار موسيقي براي علاقهمندان مفيد فايده است.